اسم ِ من که شروین نیست ؛ عصرها هم سونا جکوزی نمیرم ؛ ولی خب ؛ مامان بابام راضین ؛ دیگه
غمی ندارم !!!
یک عمر بقیه کاشتند و ما خوردیم ؛ از این به بعد ما می خوریم تا دیگران بکارند ... !
قدیمیا اعتقاد داشتند ؛ علم ، باعث سیاهی روح میشه ؛ برای همین ...
سواد یعنی سیاهی ( از ریشه ی "" س و د "" ؛ مثل حجرُ الاسود : سنگ سیاه )
،؛،
همیشه از چاقوهای دو لبه ؛ برای دریدن قلب هم استفاده می کنیم ؛ نه برای باز کردن بند ها ...
هر چی بیشتر می فهمیم ؛ انگار که احمق تر جلوه می کنیم ...
خیلی فرق می کنه که
لباس ، چاق نشونت بده ؛ یا اینکه لباس ، چاقیت رو نشون بده ... !!!
،؛،
خانه ؛ از پای بست ویران شده ؛ باز هم دیوار دیگران را کوتاه ترین می بینی ... !!!
همه چیز را به گند می کشی ؛ با افتخار هم می گویی دوستت دارم ... !!!
؛
باور کن ...
قاطر را گفتند ؛ پدرت کیست ... ؟!! پاسُــخ بداد : اسب ؛ خان داییمه ... !!!
گاهی نر ها را می دوشیم ؛ گاهی بالای سر قبری ، هِق هِق سر می دهیم ... که خالیست ... !!!
؛
سرها را از ته تراشیدند ...
گیسوی لَخت را که ندیدی ،؛، هنوز هم ؛ در به در به دنبال پیچش مو ... ؟!!
هنوز که هنوز هست ؛
مس وجودمان را می سابیم ... و ... منّت طلای بدلی را به هر سوراخمان آویزان نمی کنیم... !!!
اینجا ؛ همه ی نسل ها ؛ نسل سوخته هستند ... !!!
فقط درصد سوختگی فرق می کند و محــلّ سوختگی ... !!!
گوریل >>> گوزن >>> ؟؟؟ ....
یه چیزی می گم ؛ سعی نکن بفهمی چی می گم ....
چون در توان تو نیست ...
می دونی ...
خیلی چیزا به هم تبدیل می شن ...
ولی ... ؛
آخه کی دیده که یه گوریل به یه گوزن تبدیل بشه ....
اینا مربوط به هیچ جا و مکان و خزانه ای نیست ...
کار خداست ...
همون که خیلی بزرگه ....
بازگشت همه به سوی او نیست... !
بعضی شکست ها ، آغاز پیروزی نیست ؛ حتّی عبرت هم نمی توان گرفت ...
فقط باید سرت را بندازی پایین و بروی ؛ شاید که گـُم شوی ... !!!
دلم به شمشیر ِ غلاف شده خوش بود ؛ نمی دانستم با پنبه هم سر می بُری
چشم هایم میهـمان لب های غنـچه شـده بود ؛ گوش هایم میزبان حرف های بزرگ تر از دهان
،؛،
به صد یاری خواندی
به صد خواری راندی
!