Man Dige Halo Hosele Nadaram ! Blog Tatil dige ;) BB
من خیلی دیرم شده ؛ دارم میرم سفر ! خدافظ
فکر می کردیم " وطن یعنی همه دنیا " ... ،؛، ... حالا فهمیدیم " قبیله یعنی یک نفر " ... !
هر کرسی شعری رو که میخواد توی قالب میندازه ؛ بعد میگه البتّه این نظر شخصیه منه ها !
،؛،
منم ادرار می کنم به نظر شخصی ِ شخص ِ شخیص ِ شما !
البتّه نظر شخصیمه هـــــا !
خیلی خوبه که حدّ اقل توی یه چیز به هم شباهت داریم ؛
اونم درک تفاوت های همدیگه ... !
عزیزم ؛ تو چیزی کم نداری ! فقط من نتوسنتم ؛ می دونم دوسم داری ؛ ولی امیدوارم بعد من ؛ یه نفر
خیلی بهتر گیرت بیاد !
،؛،
یه چیزی تو مایه های اینکه ، سپاهان دقیقه ۹۶ قهرمانی رو از دست میده ؛ گزارشـگر بر میداره میگه ؛
خب پرسپولیس قهرمان میشه ؛ امّا چیزی از ارزش های سپاهان کم نشد ... !!(؟)!!
فاق کوتاه آفت لگن است !
آفت جنگِ نو گلنگدن است !
آفتِ مزرعه ۳ تن ملخ است !
نان روز از برای سکس شب است !
نان شب هم برای عاشق مست !
عشق همیشه در مراجعه است................. !
بعضی وقتـــا ؛ مــــاه پشت ابـر ؛ زیبا تره ... !
به عبارت دیگه ؛
گاهی ؛ عجب درد شیرینیست درد خُـماری !
حاضرن جمعیّت اسلام چند برابر خر تو شیر بشه و ملّت ایدز بگیرن ؛ ولی همین کلمه ی ساده ی کانـ.ـدوم رو توی رسانه ها نیارن !
،؛،
یکی می گفت دور یه میدونی توی فرنـگ نوشته بــوده :
به خدا ایمان داشته باشید ؛ از کانـ.ـدوم استفاده کنید !
کاش ؛ گاهی وقتا ؛ به جای این همه احساس ؛ فقط یه کم منطقی بودیم ... !
،؛،
شنیدی میگن خطر رفیق احمق از دشمن فهمیده بیشتره ؟!
آیا به عشق (!) در نگاه اوّل اعتقاد دارید ؟!!
- نخیر ... !
جای من اینجا نبود،این را من گفتم
معلم اما گفت
جای من اینجا نبود،
پیش روی بیست جفت چشم
زبان های دراز و تیکه های آبدار پر خشم
فحش زیر-لبی،قرص زیر زبان
به خودم میگفتم:
دل او پر تر است!
یکــی می گفت : "بعضی دختــــرا ، دوست دارن روی تخت خواب با اونا مثل یک فاحشـــه برخورد بشه ! "
،؛،
ولی داشتم با خودم فکر میکردم ؛
حتّی بعضی فاحشه ها هم دوست دارن بیـــرون از تخت خواب باهاشون مثل یه انســـان رفتار بشه ... !
شاید وقتی بیشتر بفهمی ؛ غم های بیشتری رو درک کنی ؛
ولی شادی ها هم عمیق تر میشه ... !
،؛،
همیشه فهمیدن یک واقعیّت تلخ رو ، به چنگ زدن به یک رویای شیرین ... ترجیح میدم ... !
یکی می گفت :
معلّمی شغل انبیاء نیست ؛ شغل اوّل مسافرکش هاست ...
این جمله هیچ وقت برام تکراری نمیشه :
موسی به دین خود ؛ عیسی به دین خود ... ،؛، ... امّا هر دو یک دین داشتند ؛ انســــان بودند ...
توی زندگی از سه چیـز ؛ متنفّـرم :
شک ؛ دروغ ؛ طهارت با آفتابه ... !
من نمیخواهم به بهشت بروم
پیش قدیسها و پیامبران
آخر اگر با یکیشان روبه رو شوم باید راجع به چه حرف بزنیم؟
در تمام طول راه، چشمانم به عرض راه بود!
اسم ِ من که شروین نیست ؛ عصرها هم سونا جکوزی نمیرم ؛ ولی خب ؛ مامان بابام راضین ؛ دیگه
غمی ندارم !!!
یک عمر بقیه کاشتند و ما خوردیم ؛ از این به بعد ما می خوریم تا دیگران بکارند ... !
قدیمیا اعتقاد داشتند ؛ علم ، باعث سیاهی روح میشه ؛ برای همین ...
سواد یعنی سیاهی ( از ریشه ی "" س و د "" ؛ مثل حجرُ الاسود : سنگ سیاه )
،؛،
همیشه از چاقوهای دو لبه ؛ برای دریدن قلب هم استفاده می کنیم ؛ نه برای باز کردن بند ها ...
هر چی بیشتر می فهمیم ؛ انگار که احمق تر جلوه می کنیم ...
خیلی فرق می کنه که
لباس ، چاق نشونت بده ؛ یا اینکه لباس ، چاقیت رو نشون بده ... !!!
،؛،
خانه ؛ از پای بست ویران شده ؛ باز هم دیوار دیگران را کوتاه ترین می بینی ... !!!
همه چیز را به گند می کشی ؛ با افتخار هم می گویی دوستت دارم ... !!!
؛
باور کن ...
قاطر را گفتند ؛ پدرت کیست ... ؟!! پاسُــخ بداد : اسب ؛ خان داییمه ... !!!
گاهی نر ها را می دوشیم ؛ گاهی بالای سر قبری ، هِق هِق سر می دهیم ... که خالیست ... !!!
؛
سرها را از ته تراشیدند ...
گیسوی لَخت را که ندیدی ،؛، هنوز هم ؛ در به در به دنبال پیچش مو ... ؟!!
هنوز که هنوز هست ؛
مس وجودمان را می سابیم ... و ... منّت طلای بدلی را به هر سوراخمان آویزان نمی کنیم... !!!
اینجا ؛ همه ی نسل ها ؛ نسل سوخته هستند ... !!!
فقط درصد سوختگی فرق می کند و محــلّ سوختگی ... !!!
گوریل >>> گوزن >>> ؟؟؟ ....
یه چیزی می گم ؛ سعی نکن بفهمی چی می گم ....
چون در توان تو نیست ...
می دونی ...
خیلی چیزا به هم تبدیل می شن ...
ولی ... ؛
آخه کی دیده که یه گوریل به یه گوزن تبدیل بشه ....
اینا مربوط به هیچ جا و مکان و خزانه ای نیست ...
کار خداست ...
همون که خیلی بزرگه ....
بازگشت همه به سوی او نیست... !
بعضی شکست ها ، آغاز پیروزی نیست ؛ حتّی عبرت هم نمی توان گرفت ...
فقط باید سرت را بندازی پایین و بروی ؛ شاید که گـُم شوی ... !!!
دلم به شمشیر ِ غلاف شده خوش بود ؛ نمی دانستم با پنبه هم سر می بُری
چشم هایم میهـمان لب های غنـچه شـده بود ؛ گوش هایم میزبان حرف های بزرگ تر از دهان
،؛،
به صد یاری خواندی
به صد خواری راندی
!
امروز خون بر شمشیر پیروز میشود٬
بیست٬سی روز دیگر هم نور منفجر میشود٬
اینجا کجاست سرزمین عجایب؟
شجاعت پیدا کردن مگر چقدر سخت است ؟
شجاعت پیدا کردن مگر چقدر عجیب و غریب است ؟
چرا هیچ کس شجاعت ندارد آنطور که فکر می کند و آنطور که قلبش فکر می کند زندگی کند ؟!
صبح همه جا سفید شده بود!!